نیروهای بعثی با فرستادن چند فروند هواپیمای عراقی سکوت شهر کوچک سردشت را شکستند و ۷ بمب شیمیایی خردل را در نقاط مختلف شهر انداختند. شهیده فتاحی که بر اثر استنشاق گاز شیمیایی مسموم شده بود سرانجام در روز ۲ مرداد ماه سال ۱۳۶۶، تسلیم رضای حق گردید و در سن ۲۲ سالگی عروجش جاودانه شد.
اخلاق پسندیده و عاطفی و دلسوز بودن ، کمک به مستمندان و یتیمان، مهمان نواز و بخصوص در حفظ حجاب خیلی مقید بود.هیچوقت با صدای بلند با همسرش صحبت نمی کرد، سعی در تربیت صحیح فرزندان داشت و آنان را تشویق به درس خواندن می کرد.بدون اجازه همسرش هیچ کاری انجام نمی داد. از دروغگویی بیزار بود، و در محل زندگی به بانویی پاکدامن و مومن مشهور بود. در برابر سختی ها بسیار صبور بود.
شهیده ناهید فقط ۱۶سال داشت؛ او را به شدت شکنجه کرده بودند. موهای سرش را تراشیده بودند. هیچ ناخنی در دست و پا نداشت. جای جای سرش کبود و شکسته بود. پس از شکنجههای بسیار او را در آذر ماه ۱۳۶۱ زنده به گور کردند.
دومین و آخرین عزیمت وی به مکه مکرمه که به شهادت او منجر شد به درخواست و آرزوی خودش از دستمزدهای کار خیاطی بود و چه زیبا در اولین سفر خود به حج به همراه همسرش در بیان آرزوی خود گفته بود که آرزو دارم که یکبار دیگر با دستمزد خود به زیارت خانه خدا بیایم و در اینجا شهید شوم و چنین شد.
از خواب که بیدار شد چهره اش از خوشحالی برق می زد . گفت: مادر دیشب خواب دیدم که شهید شده ام و مرا به یک باغ سرسبز و پر گل بردند. یکی از من پرسید؛ تو هم شهید شده ای؟ گفتم: بله. گفت؛ به منزل شهادت خوش آمدی. هر کسی را در این جا راه نمی دهند.
اوایل انقلاب، نماز اول وقت خواندن، چندان بین مردم متداول نبود، اما شهناز از همان روزهای تأکید زیادی روی نماز اول وقت داشت. او برای نمازش لباس جداگانه ای داشت و هر وقت از او می پرسیدم که چرا موقع نماز، لباست را عوض می کنی ؟ می گفت، «چطور موقعی که می خواهی به مهمانی بروی، لباس آراسته می پوشی ؟ چه مهمانی و دعوتی بالاتر از گفتگوی با خدا ؟ نماز مهمانی بزرگی است که خداوند بندگانش را در آن می پذیرد، پس بهترین وقت برای مرتب و پاکیزه و منظم بودن است.»
شهیده طوبی زیاد نماز می خواند و درپاسخ به این سؤال که ” آیا خسته نمی شودی” می گفت: ” مگر انسان از صحبت با محبوبش خسته می شود؟ همیشه به فرزندانش توصیه می نمود نماز را اول وقت بخوانید و درنماز جماعت شرکت کنید.
وی فردی با ایمان بود و همیشه به یاد خدا و مشغول راز و نیاز با معبود خود بود. زندگی بسیار ساده ای داشت و از تجمل گرایی متنفر بود . خاتون ، آرزویش زیارت خانه خدا بود.