روز قبل از شهادتش در حالی که بر سجاده نماز ایستاده بودم سودابه در مقابلم نشست و به من گفت: فردا نوبت من است. از تو می خواهم که غمگین و ناراحت نشوی چرا که شهادت آرزوی من است.