غروب هفده شهریور بود . فردوس به همراه خانواده از صبح مشغول کمک به مجروحین بود و رسالت خود را هنوز انجام نداده بود . مجرمین نیاز به خون داشتند ، فردوس هم به همراه تنها دخترش به صفوف مردم پیوست تا عصاره جانش را در اختیار این مجرحین بگذارد .در این هنگام اتومبیل سفید رنگ ساواک مقابل بیمارستان ظاهر شد و مردم را به گلوله بست …
وی معلم افتخاری نهضت سواد آموزی محله بود. سپس در بسیج ثبت نام کرد و به مدت ۶ ماه برای آموزش به تهران رفت. پس از پایان دوره در حوزه بسیج خواهران مشغول کار شد. در یکی از روزها به همراه جمعی از بسیجیان در خط آتش قرار می گیرد. که یکی از تیر ها به ایشان اصابت می کند و ایشان را به فیض شهادت می رساند.