خبرهای ویژه

rahbari
» اخبار » گوشه‌ای از زندگینامه شهید سید حسام‌الدین هاشمی

تاریخ انتشار : 1404/05/10 - 2:48

 کد خبر: 14561
 18 بازدید

گوشه‌ای از زندگینامه شهید سید حسام‌الدین هاشمی

او نوجوانی مهربان، دلسوز و وظیفه شناس بود. احترامی به مادر و برادرانش داشت و آن را از مهمترین وظایف خود می‌دانست. این سید نماز را هرگز ترک نمی‌کرد. در روستای باقری، مؤذن و مکبر مسجد بود و دوستان و همسالانش را در نماز جمعه و جماعت دعوت می‌کرد

در اولین روز از بهمن‌ماه سال ۱۳۴۶، بنده نشان‌کرده‌ای از نسل گلچین‌شدگان آخرالزمان، در شهرستان رستم، محله‌ی باقری از توابع استان فارس، چشم به جهان گشود. دوران کودکی اش را در آغوش گرم خانواده آغاز کرد.

چندی بعد، مشیت الهی بر تنهایی سید حسام رقم خورد. وعده‌ی حق در آیه شریفه‌ی «إنا لله و انا إلیه راجعون» این‌بار شامل حال پدرش شد و او را به جوار رحمت الهی برد. پدر، سید حمزه فرزند سه‌ساله‌اش را تنها گذاشت که شاید نمی‌دانست سال‌ها بعد، لقب پر افتخار «پدر شهید» به‌واسطه‌ی فرزندش نصیبش خواهد شد. لقبی که روشنی‌بخش جایگاه او در عالم باقی خواهد ماند.

اکنون بار سنگین سرپرستی خانواده بر دوش مادر افتاده بود. او می‌بایست، سید حسام و دو پسر دیگرش، یکی دو سال بزرگ‌تر به نام سیدصدرالدین و دیگری سه سال کوچکتر به نام سید صمدالدین را به تنهایی بزرگ کند. اما شاید خودش هم نمی‌دانست که سال‌ها پیش از فرزندش متولد شده تا مأموریت بزرگ پرورش یکی از بندگان خاص خدا، از لایقان شهادت، به او داده شود. مادری که از خود گذشت، ولی مقامش، مقام مادر شهید شد. مقامی که بی‌شک «نورٌ علی نور» است. چنانکه گفته اند:

خوش بود در بزم یاران بلبلی / خاص در منقار او برگ گلی

…زمانه در گذر بود و سید حسام، دوران ابتدایی را در روستاهای باقری و بردکوه گذراند. برای ادامه تحصیل واردمدرسه راهنمایی در روستای مصیری شد.

او نوجوانی مهربان، دلسوز و وظیفه شناس بود. احترامی به مادر و برادرانش داشت و آن را از مهمترین وظایف خود می‌دانست. این سید نماز را هرگز ترک نمی‌کرد. در روستای باقری، مؤذن و مکبر مسجد بود و دوستان و همسالانش را در نماز جمعه و جماعت دعوت می‌کرد.

با وزیدن نسیم انقلاب، ذهن جستجوگر سید حسام نیز با موج نورانیت آن همراه شد. دلش به سوی امام روح‌الله الموسوی خمینی (ره) کشیده شد و شیفته‌ی شخصیت الهی او گشت. بدین‌سان، به صف یاران انقلاب پیوست، همان سربازانی که امامشان از آن‌ها گفته بودند: «سربازان من در گهواره‌اند یا در آغوش مادرانشان شیر می‌نوشند.»

انقلاب اسلامی به ثمر نشست و پیروزی آن، نعمتی الهی برای همه مردم، از جمله مادر سید حسام و سه فرزندش بود. اما درک انقلاب، برای استکبار قابل پذیرش نبود. آنها در ابتدای راه، حدود یک سال و نیم به انواع توطئه‌ها دست زدند، ولی توفیقی نیافتند. سرانجام، جنگی نابرابر و تمام‌عیار را علیه ایران اسلامی آغاز کردند.

با آغاز جنگ تحمیلی، سید صدرالدین، برادر بزرگ سید حسام، به سپاه پاسداران پیوست و راهی جبهه‌ها شد. در شهریورماه ۱۳۶۰، در عملیات ثامن‌الائمه مجروح شد.

سید حسام نیز که دل در گرو امام و ولایت داشت، در سال ۱۳۶۳ به عضویت سپاه پاسداران درآمد. لباس مقدس پاسداری بر تن کرد و سپس با رضایت خانواده، برای اعزام به جبهه ثبت نام نمود.

او به لشکر ۱۹ فجر، گردان امام رضا (ع) پیوست و تحت فرماندهی شهید والامقام، سردار محمد اسلام‌نصب، به‌عنوان مسئول دسته به نبرد با دشمن بعثی پرداخت و از آرمان‌های انقلاب اسلامی دفاع کرد.

اکنون، سید حسام جوانمردی بود که در چندین عملیات شرکت داشت و آسوده‌دل بود که در راه خدا، آن‌چه در توان داشت، نثار کرده بود.

و اما زمان به نقطه‌ای رسید که باید دفتر افتخارش ورق می‌خورد و به فصلی رسید که نامش در دفتر شهدا ثبت شود. عملیات بزرگی در پیش بود؛ عملیاتی که چشم‌انتظاری مادر پایان می‌یافت، و پدر، در عالم دیگر، مفتخر به پدر شهیدبودن می‌شد.

در مرحله‌ی سوم عملیات کربلای پنج، در تاریخ بیست‌وهفتم دی‌ماه سال ۱۳۶۵، قلب پاک سید حسام هدف تیر دشمن شد و او به درجه‌ی رفیع شهادت نائل آمد. پروازی آسمانی، از زمین تا گلستان لاله‌های پرپر.

روحش شاد، راهش پر رهرو، و باشد که «سید حسام‌ها» راه آسمان را به ما نیز نشان بدهند.

بالی دهید به وسعت هفت آسمان مرا / من هرچه می‌دوم، به شهیدان نمی‌رسم

شهید سید حسام الدین هاشمی

متن از: برادر شهید

نویسنده : خادم شهدا طاهری
منبع خبر : ایثارپرس


برچسب ها : , ,
دسته بندی : اخبار , جایگاه زن در اسلام , مادر شهید , مطالب خواندنی
ارسال دیدگاه