خبرهای ویژه
- ارسال پیامک روزانه برای خانواده معزز شهدا / فعال شدن سیستم پیامکی مرکز ایثارگران سپاه تهران بزرگ
- زنان شهیده ایران اسلامی در تغییر مسیر تاریخ اسلام، نقش شایسته ایفا کردند
- امروز میخواهم از تنها یادگارت برایت بگویم هر چند میدانم که تو او را میبینی و از دلتنگی هایش آگاهی…
- جمع شدن برای رسیدن به شهدا / اصحاب معرفت در گروهی به نام هم افزایی شهدایی
تاریخ انتشار : 1398/03/12 - 19:28
خانههای مادری
این سوال همیشه وجود داشته که بعد از ۱۸ سالگی، چه سرنوشتی در انتظار فرزندان تحتپوشش بهزیستی است؟ آیا به حال خود رها میشوند؟
زهرا یاوری و دوستانش رسالت خود را در حمایت اصولی از فرزندان بالای ۱۸ سال بهزیستی تعیین کردند، همان کاری که بر زمین ماندهبود و کسی تا آن روز سراغش نرفتهبود
۱۸سالگی را چطور میبینید؟ برای بسیاری از تازهجوانها، ۱۸ سالگی، مقطع جذاب و خاطرهانگیز زندگی محسوب میشود که تا سالها از آن بهعنوان نقطه شروع یک دوره طلایی و پرنشاط یاد میکنند. اما در این میان، گروهی هم هستند که از رسیدن به ۱۸ سالگی واهمه دارند! تپش قلبشان تندتر میشود وقتی به این عدد فکر میکنند و هرچه تلاش میکنند، نمیتوانند افق روشنی آن طرف دیوار ۱۸ سالگی ببینند. برای فرزندانی که روزهای کودکی و نوجوانیشان را در مراکز نگهداری بهزیستی میگذرانند، ۱۸ سالگی بهمعنای خداحافظی با محیطی که سالها پناهگاهشان بوده و ورود تنها و بیپشتیبان به جامعهای است که شناختی از آن ندارند.
این سئوال همیشه وجود داشته که بعد از ۱۸ سالگی، چه سرنوشتی در انتظار فرزندان تحتپوشش بهزیستی است؟ آیا به حال خود رها میشوند؟ چگونه بهتنهایی در جامعه از پس مشکلات برخواهندآمد؟ و… از ۶ سال قبل گروهی از همشهریان دغدغهمند برای حمایت از این فرزندان بالای ۱۸ سال بهزیستی آستینها را بالا زدهاند و خبرهای خوبی در این زمینه برایمان دارند.
پس سهم بچههای بالای ۱۸ سال بهزیستی چه میشود؟
«۶ سال قبل بود که با تعدادی از خانمهایی که دوست داشتند فعالیت اجتماعی و خیریه انجام دهند، شروع به بررسی زمینههای مختلف ورود به این قبیل فعالیتها کردیم. بعد از سرزدن به مراکز مختلفی که کارهای متفاوت اجتماعی انجام میدادند، گذرمان به مراکز نگهداری فرزندان بهزیستی افتاد و متوجه شدیم در این مراکز (چه مراکز بهزیستی دولتی و چه مراکزی که با همکاری بخش خصوصی و خیرین اداره میشود و به مراکز «شِبهخانواده» معروف است)، بچهها براساس محدوده سنیشان، در گروههای مجزای ۳ تا ۶ سال، ۶ تا ۱۲ سال و ۱۲ تا ۱۸ سال در مراکز زندگی میکنند. اینجا بود که این سئوال برایمان پیش آمد که پس تکلیف بچههای بالای ۱۸ سال چه میشود؟ چرا مرکزی برای این رده سنی وجود ندارد؟»
«زهرا یاوری»، مدیرعامل بنیاد خیریه «روشنای امید ایرانیان» در ادامه از آشنایی با دنیای ناشناخته فرزندان بهزیستی اینطور میگوید: «در فاصله یک سال، به ۲۵ مرکز نگهداری در تهران، رباط کریم و رودهن سر زدیم و در بازدیدهایمان متوجه این حلقه مفقوده شدیم. برای پیگیری سئوالهایمان، به سازمان بهزیستی مراجعه کردیم و در پاسخ گفتند: ازآنجاکه در سازمان بهریستی بودجهای برای نگهداری فرزندان بالای ۱۸ سال تعریف نشده و نیرویی هم برای این کار در سازمان وجود ندارد، بچهها بعد از ۱۸ سالگی بهناچار باید از مراکز نگهداری خداحافظی کنند و مستقل شوند.»
۲۰ میلیون تومان؛ توشه راه ۱۸ سالهها برای ورود به جامعه
«بررسیهایمان نشان داد بچهها در مقطع ۱۸ سالگی و خروج از بهزیستی، رها نمیشوند. سازمان بهزیستی به هر فرزند ۱۸ ساله مبلغ ۲۰ میلیون تومان (تا پایان سال ۱۳۹۷) بهعنوان هدیه و سرمایه اولیه میدهد تا او بتواند خانهای اجاره کند، وسایل اولیه منزل تهیه کند و زندگی مستقلش را شروع کند. شکل کار هم به این شکل است که بهزیستی موظف است با نظارت مربی و مددکار مرکز، برای هر فرزند مستقلشده خانه اجاره و وسایل زندگی تهیه کند و تا سه سال هم بر زندگی جدید او نظارت داشتهباشد.
اما خب، علاوهبر مشکلاتی که بهدلیل ناکافیبودن آن سرمایه اولیه بهنسبت هزینههای زندگی در جامعه، گریبانگیر بچهها میشود، در بحث نظارت هم به دلیل تعداد کم نیروهای بهزیستی درمقابل تعداد فرزندانی که مستقل میشوند، این نظارت نمیتواند بهدرستی انجام بگیرد.»
برای فعالیت خیریه، رفتیم سراغ کار زمینمانده
زهرا یاوری و دوستانش حالا نقطه شروع فعالیت عامالمنفعه و خیریهشان را پیدا کردهبودند. آنها رسالت خود را در حمایت اصولی از فرزندان بالای ۱۸ سال بهزیستی تعیین کردند، همان کاری که بر زمین ماندهبود و کسی تا آن روز سراغش نرفتهبود: «در مرحله اول برای بررسی اتفاقاتی که برای بچههای جداشده از بهزیستی رقم میخورد، با تلاش زیاد موفق شدیم با پنج نفر از آنها تماس بگیریم و دعوتشان کنیم. اما در روز موردنظر بهجای پنج نفر، با شصت نفر از این بچهها مواجه شدیم! هرکدام از آنها، برادر، دوستان و همخانههایشان را هم خبر کردهبودند. ما وقتی با آن گروه پرتعداد مواجهشدیم، درواقع این پیام را دریافت کردیم که بچههای مستقلشده از بهزیستی به افرادی که داوطلبانه آمدهبودند مشکلات آنها را بررسی کنند، پناه آوردهبودند. حرف همه آنها این بود که تا بهحال هیچکس سراغ بچههای بالای۱۸سال نیامدهبود. همین حالا و بعد از ۶ سال از آن دیدار هم جز موسسه ما، در کل ایران هیچ نهادی در این زمینه ورود نکردهاست.»
از همان روز به همت بنیاد خیریه روشنای امید ایرانیان یک کار اصولی، جدی و تخصصی برای حمایت از فرزندان جداشده از بهزیستی شروع شد: «آن دیدار نشان داد ورود به این حوزه، یک کار کاملاً تخصصی میطلبد. بههمین دلیل از یک کلینیک مددکاری دعوت به همکاری کردیم تا با بررسی شرایط این گروه شصت نفری بهعنوان پایلوت، بتوانیم بهعبارتی آسیبشناسی کنیم که فرزندانی که از مراکز نگهداری وارد جامعه میشوند، معمولاً با چه مشکلاتی مواجه خواهند شد.»
مسکن، شغل و دیگر هیچ…
«مددکاران آن کلینیک به خانه تکتک بچهها سرزدند و در یک فرآیند هفت ماهه، شرایط آنها را بررسی کردند و نتایج را به ما ارائه دادند.
آمارها نشان میداد اولین مشکل بچهها، مسکن است. ماجرا ساده بود؛ آن مبلغ اهدایی بهزیستی، کافی نبود و بچهها نمیتوانستند خانه رهن کنند. بنابراین سراغ اجاره خانه میرفتند و ازآنجا که شغل مناسبی نداشتند و با مدیریت اقتصادی هم آشنا نبودند، برای دادن اجاره خانه به مشکل برمیخوردند و کمکم همان پول پیش نهچندان زیاد را هم از دست میدادند.»
به اعتقاد خانم مدیرعامل، مشکل از مراحل قبلتر ریشه میگرفت: «از شصت نفری که با آنها سروکار داشتیم، فقط ۲۰ درصد دیپلم داشتند و ۵ درصد وارد دانشگاه شدهبودند. دیپلمهها اغلب دیپلم هنرستان داشتند و دانشجوها هم اغلب جذب دانشگاه علمی کاربردی شدهبودند. درمجموع، نتوانستهبودند خوب درس بخوانند و همین موضوع، زمینهساز مشکل بعدی میشد. بچهها بهدلیل نداشتن تحصیلات بالا و مهارت در رشتهای مشخص، نتوانستهبودند شغل خوب و پایدار پیدا کنند. در بحث ضمانت موردنظر کارفرمایان هم، این بچهها از ضامن محروم بودند. بنابراین اغلب شغلهای موقت داشتند و حقوقی که کارفرما به آنها میداد هم واقعاً ناعادلانه بود.»
«مشکل بعدی این بود که بچهها با مهارتهای زندگی و مهارتهای موردنیاز برای ورود به جامعه آشنا نبودند. اینطور بود که فعالیتهایمان را از همین نقطه و از یک برنامه عمومی شروع کردیم. از گروه «جَهَک» که تخصصشان در کتابخوانی است، دعوت کردیم در کنار بچهها باشند. به مدت ۵ ماه، هر پنجشنبه بچهها به بهانه کتابخوانی اینجا دور هم جمع میشدند و ما هم بهمرور در کنار کتابخوانی، کارگاههای مهارت زندگی و رفتارهای اجتماعی را برایشان برگزار میکردیم.»
برای ورود به جامعه، باید مهارت کسب کنی
اما این تازه اول ماجرا بود و بچهها کمکم متوجه شدند حامیانشان برنامههای جدیتری برایشان تدارک دیدهاند: «در مقطعی، گروه جدیدی از مشاوران به تیم ما اضافه شدند و بهصورت تخصصی، مجموعهای از کارگاهها را برای بچهها تعریف کردند از جمله کارگاه «تلههای هیجانی»(در این کارگاه برای بچهها تشریح میکردند وقتی به ۱۸ سالگی میرسی و میخواهی وارد جامعه شوی، براساس گذشتهای که داشتهای ممکن است در چه تلههایی بیفتی)، کارگاه برخورد با جنس مخالف، کارگاه قبل از ازدواج و…
این کارگاهها باعث شد بچهها به همان نسبت که آگاهیشان بالاتر میرفت، بیشتر احساس کنند که به مشاور نیاز دارند و میتوانند از او برای بهبود شرایط زندگیشان کمک بگیرند. بعد از آن بود که علاوهبر شرکت در کارگاههای عمومی، وقت مشاوره فردی هم میگرفتند.»
نکند تا ۱۸ سالگی از بچهها غفلت کنیم
«وقتی با مشکلات متنوع این بچهها در ورود به جامعه آشنا شدیم، به این نتیجه رسیدیم که بخشی از آموزشها باید از سنین پایینتر به بچههای بهزیستی ارائه شود. در مراجعه به مراکز نگهداری، متوجه شدیم در این مراکز یک برنامه مدون و مشترک برای تربیت بچهها وجود ندارد و معمولاً مراکز بهصورت سلیقهای بچهها را بزرگ و تربیت میکنند. مثلاً بعضی مراکز، بسیار مذهبیاند و در مقابل، بعضی دیگر اصلاً به مسائل مذهبی اهمیت نمیدهند. اینطور بود که برای آگاهی از مشکلات این مراکز و اجرای برنامههای مدون از سنین پایین، مدیریت یک مرکز شِبهخانواده با ۲۳ دختر را از بهزیستی گرفتیم و شروع به کار کردیم. ۹ مربی را هم قبل از ورود به مرکز، آموزش دادیم تا بتوانند تعامل درستی با بچهها داشتهباشند. حالا چهار سال است بر این مرکز که دختران ۷ تا ۱۸ سال را تحتپوشش دارد، نظارت داریم و خوشبختانه در حال حاضر شرایط این مجموعه به سطحی رسیده که به گواهی سازمان بهزیستی، یک مرکز باکیفیت محسوب میشود.
مثلاً در شروع کار متوجه شدیم دو نفر از بچهها ترک تحصیل کردهاند. همه پذیرفتهبودند آنها بهلحاظ هوش و استعداد مشکل دارند. اما ما آنها را هم وارد چرخه آموزش کردیم. حالا هر دو دانشجوی سال اول دانشگاه هستند. این اتفاق خوب، با برگزاری کلاسها و کارگاههای متنوع، در سطوح مختلف برای بچهها تکرار شد و وضعیت تحصیلی همه آنها ارتقا پیدا کرد. علاوهبراین، علایق بچهها را هم در زمینههای مختلف شناسایی کرده و پرورش دادهایم.
بهطورمثال، ۲ نفر از دخترانمان که به ورزش علاقه دارند و یکیشان هم در دبیرستان تربیت بدنی تحصیل میکند، طی تفاهمنامه ما با ورزشگاه شهید شیرودی، آنجا در رشته شنا و غرقنجات تمرین میکنند و با اینکه در کلاسهای یازدهم و دوازدهم هستند، پیشرفت بسیار خوبی کردهاند و در آستانه رسیدن به سطح ناجی غریق هستند.»
زهرا یاوری با تاکید بر اینکه هدف بنیاد روشنای امید از ورود به این حوزه، فقط الگوسازی بوده و قصد تکثیر مراکز نگهداری از فرزندان کوچکتر را ندارد، در ادامه میگوید: «ببینید، کار اصلی ما، حمایت از فرزندان بالای ۱۸ سال بهزیستی است. اما تمام دغدغه و حرفمان این است که ۱۸ سالگی برای دریافت آموزشهای موردنیاز برای ورود به جامعه، خیلی دیر است.
این مرکز شِبهخانواده را بهعنوان پایلوت تحت نظارت گرفتیم تا به دوستان بهزیستی بگوییم اگر بودجهای برای حمایت از بچهها بعد از ۱۸ سال ندارید، اما بسیاری از آموزشها و مهارتهای موردنیاز برای ورود به جامعه را قبل از رسیدن به این مقطع و در مراکز نگهداری میتوانید به بچهها ارائه دهید. در این صورت، کار آنها در هنگام جدا شدن از مرکز و ورود به جامعه، بسیار آسانتر خواهد بود.»
برای رهن خانه، مادر و خاله بچهها شدیم!
بعد از طی مراحل آموزشی و پشتسرگذاشتن کارگاههای مهارتآموزی، بالاخره روزهای شیرین آرامش زیر چتر حمایت بنیاد روشنای امید ایرانیان از راه رسید: «از وقتی متوجه شدیم بچهها اولین آسیب را از مسکن میبینند، روی موضوع مسکن آنها متمرکز شدیم. تمام ماجرا این بود که بچهها بهدلیل ناکافیبودن پولشان، مجبور میشدند در مناطق محروم شهر که با انواع آسیبهای اجتماعی دستبهگریباناند، خانه اجاره کنند. همین موضوع باعث میشد آنها هم تحتتاثیر این آسیبها قرار بگیرند و بهویژه دختران از وضعیت امنیت مناسبی برخوردار نباشند.
برای رفع این مشکل، خودمان وارد میدان شدیم، اما نه به این شکل که فقط به بچهها پول بدهیم. به آنها گفتیم: برای تهیه مسکن، به هر کدامتان ۷ و نیم میلیون تومان وام میدهیم اما بهاینترتیب که مددکار ما از خانهای که انتخاب کردهاید، بازدید میکند. اگر خانه، صاحبخانه و بچههایی که میخواهند کنار هم قرار بگیرند را تأیید کرد، آن خانه را برای شما رهن کامل میکنیم. یعنی مددکار ما در بنگاه حاضر میشود و قرارداد رهن خانه را امضا میکند. البته لازم است توضیح دهم اسمی از بنیاد روشنای امید نمیآید چون بچهها احساس خوبی ندارند که بنگاه بفهمد آنها تحت پوشش خیریه هستند. بنابراین مددکار ما بهعنوان خاله یا مادر بچهها در بنگاه حاضر میشود.»
مدیرعامل بنیاد خیریه روشنای امید در ادامه از روند آهسته و پیوستهای که برای مستقل شدن بچهها در این زمینه طراحی کردهاند، اینطور برایمان میگوید: «بچهها برای این وام باید ماهانه ۴۰۰ هزار تومان قسط بدهند. روال هم اینطور است که بهمیزانی که قسط بدهند، آن پول پیش مال خودشان میشود. به بچهها گفتهایم تا ۲ سال قرارداد خانهتان را تمدید میکنیم. سرِ سال به بنگاه میرویم، هر مبلغ قسط دادهباشید، به نامتان میزنیم و بعد، قرارداد را تمدید میکنیم. اما بعد از دو سال با سپری کردن روند آموزشی ما و با توجه به شغلی که انتخاب کردهاید، باید این توانمندی را چه بهلحاظ پسانداز مالی و چه بهلحاظ مهارتهای زندگی در جامعه کسب کردهباشید که خودتان برای رهن یا اجاره خانه قرارداد ببندید.»
حس خوب شاغل بودن؛ هدیه روشنای امید به فرزندانش
مهارتآموزی، پایه اشتغال مفید و پایدار است. بنیاد روشنای امید ایرانیان، بر همین اساس با امضای تفاهمنامهای با جهاد دانشگاهی، فرزندان مستقلشده بهزیستی را در مسیر درستی قرار داد: «جهاد دانشگاهی، مجموعهای از آموزشهای فنی و مهارتی (رشتههای فنی و حرفهای، زبان، پرستاری، دندانپزشکی، ساخت زیورآلات و…) دارد که به اشتغال بچهها کمک خوبی میکند. به همین دلیل تفاهمنامهای با این نهاد امضا کردیم که بر اساس آن بچهها میتوانند بهعنوان هنرجوی عادی از این کلاسها بهصورت نیمبها و در بعضی موارد خاص با پرداخت ۷۰درصد شهریه، استفاده کنند. در اولین نوبت، هفت نفر از بچهها، کلاس حسابداری، دو نفر کلاس پرستاری و دندانپزشکی، پنج نفر کلاس زبان و یک نفر هم کلاس ساخت زیورآلات را انتخاب کردند.»
حمایت اصولی بنیاد، طعم شیرین کسب درآمد را هم به فرزندان بهزیستی چشاند. یاوری در این باره میگوید: «خوشبختانه همه بچههایی که در کلاسهای جهاد دانشگاهی شرکت کردند، مشغول به کار شدهاند. یکی از دخترهایمان که آموزش زبان دیده، در فرودگاه شاغل است. دختر دیگرمان هم که دو دوره ساخت زیورآلات را در جهاد دانشگاهی دیدهبود، حالا در کلاس خصوصی یک استاد ویژه که داوطلبانه به علاقهمندان آموزش میدهد، در آستانه رسیدن به مرحله استادی است. زیورآلات و جواهرهای ساخت دست این دختر هنرمند، در بالاترین سطح و واقعاً زیبا و چشمنواز است.»
باور کنید ۱۸ سالگی برای مستقلشدن، زود است
خانم مدیرعامل انگار همه این نکات را میگوید تا به حرف اصلی برسد: «در حال حاضر، ما ۹۲خانه در سطح شهر تهران برای این فرزندانمان مستقلشده بهزیستی رهن کردهایم. نظارتمان هم در این زمینه به این صورت است که مددکارمان تلفنی با بچهها در ارتباط است یا سالی یکی دو بار به خانههایشان سرمیزند. اما صحبت ما بعد از ۶ سال فعالیت در زمینه حمایت از این فرزندان عزیز این است که ۱۸ سالگی برای ورود این بچهها به جامعه، خیلی زود است. و اینکه بخواهیم در این خانهها بر زندگی و فعالیتهای آنها نظارت داشتهباشیم، نظارت کیفی و مطلوبی نخواهد بود.
به اعتقاد ما، بچهها باید آرامآرام به مرز مستقلشدن برسند. این شیوه جدایی یکباره فعلی، شیوه مناسبی نیست. تصور کنید بچهای که تا ۱۸ سالگی موبایل ندارد و اگر داشتهباشد هم باید به دفتر تحویل دهد و وارد شود. رفتوآمدش با سرویس است و نمیتواند بهتنهایی تردد کند. اگر بخواهد خرید برود، باید با مربی برود. حالا به این بچه بهمحض اینکه ۱۸ ساله میشود، بگوییم از فردا برایت خانه رهن میکنیم، برو خودت بهتنهایی زندگی کن و در جامعه هم از خودت مراقبت کن! آیا این قابل قبول است؟ اصلاً فرزند خودمان را درنظربگیریم. اگر در چنین شرایطی قرار بگیرد، چه اتفاقی برایش میافتد؟»
زهرا یاوری مکثی میکند و در ادامه میگوید: «ما در این زمینه بحث و گفتوگوهای زیادی داشتیم، اتاق فکرهای متعددی تشکیل دادیم و حتی از مراکز بهزیستی یکی از کشورهای همسایه هم که به نتایج خوبی رسیدهبودند، بازدید کردیم. در نهایت به این نتیجه رسیدیم که بعد از مقطع خروج از بهزیستی، بچهها باید در جایی باشند که بتوانیم نظارت مستقیم روی آنها داشتهباشیم. اینجا بود که به ایده خانه «مادری» رسیدیم.»
خانه «مادری»، خانه مطلوب برای استقلال تدریجی بچههای بهزیستی
«از دو سال قبل بهعنوان پایلوت، یک آپارتمان درنظرگرفتیم و هر واحد آن را در اختیار دو دختر بالای ۱۸ سال بهزیستی قرار دادیم. البته جنسیت برایمان مطرح نیست. اما چه کنیم که توانمان محدود است و همزمان نمیتوانستیم خانه دختران و پسران را راهاندازی کنیم. خانه دختران را با نام خانه «مادری» با حضور ۶ دختر که در مرحله خداحافظی با بهزیستی و ورود به جامعه بودند، راهاندازی کردیم. هر واحد که ۲ دختر خانم در آن زندگی میکنند، یک سوییت کوچک است که همه امکانات را دارد.
قبل از ورود بچهها به خانه مادری، چند جلسه برای هماهنگی و توضیح قوانین خانه برگزار کردیم. البته چون اینجا قرار است خانه و محل زندگی بچهها باشد، از خودشان هم برای تعیین این قوانین همفکری خواستیم چون میدانستیم قواعد خشکی که بچهها نتوانند با آن تعامل داشتهباشند، بینتیجه خواهد بود. بعد از مستقر شدن بچهها در خانه هم مشاورمان به واحدهای بچهها رفت و ۱۶ جلسه مشاوره هم آنجا برایشان برگزار کرد درباره اینکه دو نفر همخانه باید چه تعاملاتی با هم و چه ملاحظاتی نسبت به همدیگر داشتهباشند.»
خانه مادری که بنا شد، مهر مادرانه حامیان بهشکلی ویژهتر بهسوی بچهها روانه شد اما در همین حال هم از رشد و استقلال تدریجی آنها غفلت نشد. خانم مدیرعامل در این باره میگوید: «به بچهها گفتیم: الان که در ابتدای راه هستید، هنوز با شرایط جامعه آشنا نشدهاید و شغلی ندارید، ما ماهانه ۳۶۰ هزار تومان کمکهزینه به شما میدهیم. اقلام خوراکی اصلی و گران مثل گوشت، برنج، روغن را هم ما برایتان تأمین میکنیم اما باقی هزینهها با خودتان است و باید طوری مدیریت اقتصادی کنید که پول کم نیاورید.
حتی روز اول به آنها گفتیم هزینه آب و برق و گاز با خودشان است و بابت هر واحد هم باید ماهانه ۲۰۰ هزار تومان اجاره پرداخت کنند که تمرینی برایشان باشد برای وقتی که بهصورت مستقل میخواهند خانه بگیرند. البته بعد از دوسال هنوز پنج هزار تومان هم نتوانستهایم از آنها بگیریم (با خنده). چون واقعاً توانایی مالی کافی برای این کار نداشتهاند و ما هم درک کردیم. البته بعد از گذشت ۷-۶ ماه، خوشبختانه پنج نفر از بچهها شاغل شدند و هزینه آب و برق و گاز را خودشان برعهده گرفتند که همین، یک قدم روبهجلو محسوب میشود.»
تجربه شیرین مادر داشتن در خانه جدید
اما یک واحد محبوب و دوستداشتنی هم در این خانه وجود دارد که درواقع، خانه امید بچههاست: «یکی از واحدهای خانه مادری هم متعلق به مربی است. سه مربی موظفی و یک مربی داوطلب داریم که هرکدام ۲۴ ساعت در خانه هستند و ۴۸ ساعت مرخصی دارند. بچهها واحد مربی را خانه مادرشان میدانند. از در که میآیند، میروند آنجا چای میخورند، گپ میزنند و خستگی درمیکنند. روزهایی که مربی داوطلبمان در خانه است، با محبت مادرانهاش برای آنها شام هم درست میکند و حسابی به بچهها خوش میگذرد.
با اینکه قرار گذاشتهایم بچهها زندگی مستقلی در واحدهایشان داشتهباشند و حریم خصوصی آنها از سوی مربیان محترم شمردهشود و حضور مستقل در جامعه داشتهباشند اما طبق قانون خانه، باید مربیان از رفتوآمد بچهها مطلع باشند.»
زهرا یاوری آرامش بچههای این خانه را نتیجه صبر و همراهی مربیان میداند: «حالا که ۲ سال از عمر خانه مادری میگذرد، خوشبختانه بچهها کمکم از آب و گل درآمدهاند، ۵ نفر از آنها شاغل شدهاند و دیگر نیازی به آن کمکهزینه ندارند و تا اندازهای مستقل شدهاند. همه اینها نتیجه زحمات بیاندازه مربیان ماست که با همه شرایط خاص بچهها کنار آمدند و با محبتشان موفق شدند اعتماد بچهها را جلب کنند و آنها را در قالب یک خانواده گردهم بیاورند. واقعیت این است که بچهها در ابتدای کار، حتی وقتی میگفتیم: ما نگرانتان هستیم و باید بدانیم کجا میروید و کِی میآیید، باورشان نمیشد. میگفتند: چرا نگران مایید؟! مگر چه نسبتی با ما دارید؟! اما الان دیگر بچهها محبت مربیان را باور کردهاند و میدانند آنها واقعاً دلنگرانشان هستند. حالا حتی بعضی کارهایی که در حریم خصوصیشان انجام میدهند و لزومی هم ندارد مربی خبر داشتهباشد، به میل خودشان مطرح و با او درد دل میکنند و از او مشورت میخواهند.»
برای ازدواج دخترهایمان با کسی تعارف نداریم
اهالی بنیاد خیریه روشنای امید ایرانیان برای ازدواج دختران عزیزکرده خانه مادری برنامهها دارند و میگویند آنها را به دست هرکسی نمیسپارند و برای ازدواجشان شرطها دارند: «با دخترهایمان شرط کردهایم اگر قرار است رابطهای را بهقصد ازدواج شروع کنند و میخواهند از حمایت ما برای فرآیند ازدواجشان بهرهمند باشند، باید حتماً مجموعه را در جریان قرار دهند و در جلسات مشاوره فردی قبل از ازدواج شرکت کنند. ۶ ماه مشاوره بعد از ازدواج هم برای آنها الزامی است.
از میان دختران خانه مادری، ۲ نفرشان ازدواج کردهاند که یکی از آنها زندگی مشترکش را شروع کرده و به لطف خدا همسر خوب و شایستهای نصیبش شده که خانواده بسیار خوب و همراهی هم دارد. دختر دومیمان هم در مرحله نامزدی است و با پسرداییاش قرار ازدواج دارد. در این مورد، چون فامیل بودند، ما حساسیت مضاعف نشان دادیم؛ آزمایشهای تخصصی پزشکی دادند و جلسات مشاوره قبل از ازدواجشان حدود یک سال طول کشید!»
خانم مدیرعامل لبخندبرلب ادامه میدهد: «حالا دیگر هم ما و هم بچهها این حس مشترک را داریم که واقعاً یک خانوادهایم. و من خوشحالم که حتی بچههای آن ۹۲ خانه که کمتر با آنها تعامل داریم هم بنیاد روشنای امید را مأمن خودشان میدانند و هر وقت دلشان میگیرد، بیمار میشوند یا به مشکلی برمیخورند، پیش ما میآیند .
اگر خیّران کمک کنند، خانه «مادری» تکثیر میشود
«به اعتقاد ما با توجه به آماری که از خروجی بچههای بالای ۱۸ سال از بهزیستی داریم، باید در هر منطقه شهر تهران دو خانه مادری داشتهباشیم (یکی برای پسران و یکی برای دختران). به این خانهها نیاز داریم تا حداقل بعد از دو سال زندگی در اینگونه خانهها، بچهها با پشتوانهای از آموزشهایی که در زمینه مهارتهای زندگی دیدهاند و تمرینهایی که در این خانهها کردهاند، وارد جامعه شوند و زندگی مستقلشان را شروع کنند. در این صورت، با آسیبهای کمتری در جامعه مواجه خواهند شد.»
مدیرعامل بنیاد خیریه روشنای امید ایرانیان در پایان میگوید: «براساس آمارهای غیررسمی، ۸۰ درصد بچههای بدسرپرست بعد از ۱۸ سالگی و خروج از بهزیستی، دوباره به خانوادههای آسیبدیدهشان برمیگردند. این اصلاً آمار خوبی نیست. در چنین شرایطی، تمام زحماتی که در طی سالها در مراکز نگهداری برای آن بچهها کشیدهشده، هدر میرود. به اعتقاد ما اگر بعد از خروج از بهزیستی، بچهها را وارد فضاهایی مانند خانه مادری کنیم تا بهتدریج بتوانند آماده ورود به جامعه شوند، حتماً این آمار بسیار کاهش پیدا خواهد کرد.
اگر خیّران پای کار بیایند و در زمینه تأمین بودجه، مکان موردنیاز و نیروی انسانی کمک کنند، خانههای مادری میتواند در شهر تکثیر شود. ما هم برای آموزش مربیان این خانهها و نظارت بر اداره آنها اعلام آمادگی میکنیم و حاضریم در این زمینه با داوطلبان راهاندازی خانههای مادری همکاری کنیم.»
منبع : مجله فارس پلاس
برچسب ها : بهزیستی , خانههای مادری , خیریه روشنای امید , دختران بالای 18سالگی , زهرا یاوری
دسته بندی : اخبار , زنان مجاهد در طول تاریخ